زمان...
 
درباره وبلاگ


بیشترازهمیشه دلواپس خودمم ...بایدبیشترمواظب خودم باشم..این وب ونوشته های بهم ریخته اش هیچ مخاطبی نداره من نه این حس هارو دارم ونه ندارم...میام چندپست مینویسم ذهنم خسته بشه برگردم به دنیای واقعی...متاسفانه یا خوشبختانه من ودلم این روزهاهیچ مخاطبی نداریم وهیچ وابستگی...باکلمات بازی میکنم واینجاباهاشون سرگرم میشم...زیادمینویسم اما نوشته هایی که حسم رو نقاشی میکنه رو جزخودم هیشکی نمیخونه ...شعرمیگم...داستان مینویسم ..اما ازدسترس خوندن ها ونظردادن های همه خارج شده اند...اینجا ومن رو زیادجدی نگیرید...من عشق پر شورهمه لحظه هام پروردگارنازنینمه که نمیذاره محتاج این خاک وعشق هاش بشم.اینجامیام تمرین جمله سازی...خوش اومدی به وبم ...سلام.
آخرین مطالب
پيوندها
  • قلب تنها
  • بهاره
  • ساغروساقی
  • ردیاب خودرو

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان من وخدایی که فقط خودش میداندکیست... و آدرس shahnazi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان
دلواپس خودمم...
مدتهاست بیمارمقیم بخش مراقبتهای ویژه ام




آغوش من خیلی وقت تنهاست...دقیقا ازامروزکه مادرم منو کشیدتوآغوشش وگفت:چقدرازدیروزسردترشدی...



نظرات شما عزیزان:

نصیبه
ساعت9:59---27 بهمن 1390
طرز تهیه ی تخم مرغ درست کردن دخترا و پسرادخترها: 1- توی ماهیتابه روغن میریزن
2- اجاق گاز زیر ماهیتابه رو روشن میكنن
3- تخم مرغها رو میشكنن و همراه نمك توی ماهیتابه میریزن
4- چند دقیقه بعد نیمروی آماده رو نوش جان میكنن پسرها: 1- توی كابینتهای بالایی آشپز خونه دنبال ماهیتابه میگردن
2- توی كابینتهای پایینی دنبال ماهیتابه میگردن و بلاخره پیداش میكنن
3- ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن
4- توی ماهیتابه روغن میریزن
5- توی یخچال دنبال تخم مرغ میگردن
6- یه دونه تخم مرغ پیدا میكنن
7- چند تا فحش میدن
8- دنبال كبریت میگردن
9- با فندك اجاق گاز رو روشن میكنن و بوی سركه همراه دود آشپزخونه رو بر میداره
10- ماهیتابه رو میشورن (بگو چرا روغنش بوی ترشی میداد!)
11- ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن واقعی میریزن
12- تخم مرغی كه از روی كابینت سر خورده و كف آشپزخونه پهن شده رو با دستمال پاك میكنن
13- چند تا فحش میدن و لباس میپوشن
14- میرن سراغ بقالی سر كوچه و 20 تا تخم مرغ میخرن و برمیگردن
15- تلویزون رو روشن میكنن و صداش رو بلند میكنن
16- روغن سوخته رو میریزن توی سطل و دوباره روغن توی ماهیتابه میریزن
17- تخم مرغها رو میشكنن و توی ماهیتابه میریزن
18- دنبال نمكدون میگردن
19- نمكدون خالی رو پیدا میكنن و چند تا فحش میدن
20- دنبال كیسهء نمك میگردن و بلاخره پیداش میكنن
21- نمكدون رو پر از نمك میكنن
22- صدای گزارشگر فوتبال رو میشنون و میدون جلوی تلویزیون
23- نمكدون رو روی میز میذارن و محو تماشای فوتبال میشن
24- بوی سوختگی رو استشمام میكنن و میدون توی آشپزخونه
25- چند تا فحش میدن و تخم مرغهای سوخته رو توی سطل میریزن
26- توی ماهیتابه روغن و تخم مرغ میریزن
27- با چنگال فلزی تخم مرغها رو هم میزنن
28- صدای گــــــــــل رو از گزارشگر فوتبال میشنون و میدون جلوی تلویزیون
29- سریع برمیگردن توی آشپزخونه
30- تخم مرغهایی كه با ذرات تفلون كنده شده توسط چنگال مخلوط شده رو توی سطل میریزن
31- ماهیتابه رو میندازن توی سینك
32- دنبال ظرفهای مسی میگردن
33- قابلمهء مسی رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن و تخم مرغ میریزن
34- چند دقیقه به تخم مرغها زل میزنن
35- یاد نمك میفتن و میرن نمكدون رو از كنار تلویزیون برمیدارن
36- چند ثانیه فوتبال تماشا میكنن
37- یاد غذا میفتن و میدون توی آشپزخونه
38- روی باقیماندهء تخم مرغی كه كف آشپزخونه پهن شده بود لیز میخورن
39- چند تا فحش میدن و بلند میشن
40- نمكدون شكسته رو توی سطل میندازن
41- قابلمه رو برمیدارن و بلافاصله ولش میكنن
42- چند تا فحش میدن وانگشتهاشون كه سوخته رو زیر آب میگیرن
43- با یه پارچهء تنظیف قابلمه رو برمیدارن
44- پارچه رو كه توسط شعله آتیش گرفته زیر پاشون خاموش میكنن
45- نیمروی آماده رو جلوی تلویزیون میخورن و چند تا فحش میدن


قلب تنها
ساعت10:25---24 بهمن 1390
نسبت بال زنبور به بدن او بسیار کم است
با توجه به قوانین آیرودینامیک پرواز ممکن نیست
اما زنبور این را نمیداند و پرواز می کند



لبو....!!!!
ساعت13:35---19 بهمن 1390
و شکستم و دویدم و فتادم

درها به طنین های تو وا کردم
هر تکه را جایی افکندم پر کردم هستی ز نگاه
بر لب مردابی پاره لبخند تو بر روی لجن دیدم رفتم به نماز
در بن خاری یاد تو پنهان بود برچیدم پاشیدم به جهان
بر سیم درختان زدم آهنگ ز خود روییدن و به خود گستردن
و شیاریدم شب یک دست نیایش افشاندم دانه راز
و شکستم آویز فریب
و دویدم تاهیچ و دویدم تاچهره مرگ تاهسته هوش
و فتادم بر صخره درد از شبنم دیدار تو تر شد انگشتم لرزیدم
وزشی می رفت از دامنه ای گامی همره او رفتم
ته تاریکی تکه خورشیدی دیدم خوردم وز خود رفتم و رها بودم


عزیزی
ساعت21:39---13 بهمن 1390
وبلاگت رو خیلی دوست دارم. پر از احساس پاکه. حسی که هنوز بکر مونده رو حفظ کن. موفق باشید دوست من.

نصیبه
ساعت10:20---13 بهمن 1390

بی تو طوفان زده ی دشت جنونم
صید افتاده به خونم
تو چه سان می گذری غافل از اندوه درونم
بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم
تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی
نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی
چون در خانه ببستم
دگر از پای نشستم
گوئیا زلزله آمد
گوئیا خانه فرو ریخت سر من
بی تو من در همه ی شهر غریبم
بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدایی
بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوایی
تو همه بود و نبودی
تو همه شعر و سرودی
چه گریزی ز بر من
که زکویت نگریزم
گر بمیرم ز غم دل
با تو هرگز نستیزم
من و یک لحظه جدایی
نتوانم نتوانم
بی تو من زنده نمانم



نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







برچسب:, :: ::  نويسنده : قلب بی ملاقات